روزی متوکل دستور داد سه حیوان درنده را به کاخ بیاورند. امام هادی علیه السلام را هم به کاخ خود دعوت کرد. وقتی آن بزرگوار وارد محوطه ی کاخ شدند خلیفه دستور داد درها را از همه طرف ببندند. خلیفه فکر می کرد حیوان های وحشی به امام حمله خواهند کرد. اما آنها اطراف امام می چرخیدند و نسبت به حضرت فروتنی نشان می دادند، امام هم با آستین لباسشان آنها را نوازش می کردند. بعد از چند لحظه امام نزد متوکل رفتند و با او صحبت کردند و دوباره به طرف حیوان ها آمدند. درّندگان همان کار قبلی را تکرار کردند تا امام از کاخ بیرون رفتند. بعد کسانی که در کاخ بودند به متوکل گفتند: رفتار حضرت هادی را با درّنده ها دیدی؟ حالا تو این کار را بکن. متوکل ترسید و گفت: می خواهید مرا بکشید و دستور داد کسی از این موضوع با خبر نشود.